-
یک دوشنبه ملال آور
سهشنبه 13 بهمن 1388 00:09
امروز دوشنبه بود. یک دوشنبه ملال آور... حالا که پیشم نیامدی... کاش کمی کوتاه می آمدی!!
-
دلشوره...
سهشنبه 13 بهمن 1388 00:06
دلم شور می زند این روزها شاید نمک زیاد می خورم ...
-
افسانه رسیدن
سهشنبه 13 بهمن 1388 00:06
من یک قدم جلو می آیم تو یک قدم عقب می روی رسیدن انگار افسانه ای دست نیافتنی است...
-
تقاضا...
سهشنبه 13 بهمن 1388 00:04
دکّم نکن درکم کن!!
-
یک لحظه استثنایی...
یکشنبه 11 بهمن 1388 23:33
شیرین است و دوست داشتنی لحظه ای که دوباره ببینمت...
-
سیاهه ای برای ششمین سالگرد نبودن پدربزرگ نازنینم
یکشنبه 11 بهمن 1388 23:28
دو هزار و صد و نود روز است که قلبم آرام نگرفته است از شنیدن صدای گرمت... دو هزار و صد و نود روز خیلی روز است... خیلی برای دوری از نازنینی مثل تو بابا جان ...
-
دلشوره ای قبل از دیدار...
شنبه 10 بهمن 1388 23:32
صداقت چشمانم ، بالاخره کار دستم می دهد! می دانم...
-
خارش افکار
شنبه 10 بهمن 1388 23:21
این روزها احساس می کنم افکارم می خارد!
-
چشمان کاملا بسته...
شنبه 10 بهمن 1388 00:00
از نبودنت گله ای ندارم! برای دیدنت کافی است چشم هایم را ببندم!
-
با خواندن این نوشته ناامید نشوید!
جمعه 9 بهمن 1388 13:42
می میرم یکی از همین روزها خیلی آسان... تصادف؟ سقوط از ارتفاع ؟ سکته ؟ سرطان؟ ایدز؟ با چاقو؟ هیچکدام! راه های دیگری هم برای مردن هست...
-
درد...مرد...
جمعه 9 بهمن 1388 13:39
با درد مرد نمی شوم این را امروز فهمیدم
-
گمشده...
پنجشنبه 8 بهمن 1388 22:44
گم شدم. در خودم...
-
شروع دردسر!
پنجشنبه 8 بهمن 1388 22:38
به زودی همدیگر را می بینیم. دوباره دردسرهای من شروع می شود. دردسرهایم برای یک لحظه بیشتر دیدن تو!
-
حتی در خواب
پنجشنبه 8 بهمن 1388 22:26
شمار جمعه های رفته عمرم به هزار و صد و هفتاد و هشت رسید. این بار هم دیدنت نصیبم نشد! حتی در خواب ...
-
زمانی برای ...
دوشنبه 5 بهمن 1388 09:03
ساعت 7:57 ، هنوز مانده تا 8 شود. نگرانی که دیرت نشود. و من خوشحالم ؛ 3 دقیقه برای دیدنت وقت دارم.
-
سیاهه ای برای صداقت چشمانت...
یکشنبه 4 بهمن 1388 19:59
می دانم که دلتنگم نمی شوی. چشمانت که دروغ نمی گویند...
-
داستانکی خیالی برای یک روز خیالی
شنبه 3 بهمن 1388 23:36
پشت چراغ قرمز توقف کرده ام. صدای موزیک پرشیای مشکی بغلی ام با اینکه هم شیشه ماشین من بالاست هم ماشین خودش را می شنوم. صدای برف پاک کن که انگار یه تکه از آن گوشت پلاستیکی اش که روی شیشه کشیده می شود نیست که حالا که دارد جان می کند که قطره های درشت باران را پارو کند اینطوری به قریچ قریچ افتاده را هم می شنوم. صدای زنگ...
-
فایده دلتنگی...
شنبه 3 بهمن 1388 23:23
چه فایده ؛ دلتنگی من برای تو! وقتی حتی تو به یاد من هم نیستی...
-
مسابقه
شنبه 3 بهمن 1388 23:22
مسابقه گذاشته ایم برای نگفتن دوستت دارم...
-
مرده متحرک
جمعه 2 بهمن 1388 23:48
می گویند : می میری! نمی دانند؛ از روزی که تو رفتی مردنم آغاز شده است...
-
تصویرناتمام ذهنی یک مثلا نویسنده
جمعه 2 بهمن 1388 12:06
آسمان ابری است و کبود. یک کبودی خیره کننده و چشم نواز به وسعت یک دریا. باد هم نمی آید. ولی انگار می خواهد باران بیاید.بوی طراوتش قبل از خودش مشامم را پر کرده است. چندتا کلاغ از روی درخت های کاج بلند و زشت پارک بلند می شوند.چرخی در آسمان می زنند و بعد یکی یکی دوباره روی همان درختها می نشینند. اینکه هر کدام سر جایش می...
-
وقتی تو نیستی
پنجشنبه 1 بهمن 1388 22:39
وقتی تو نیستی حوصله ندارم حتی برای دلتنگی!
-
در انتظار شایستگی
پنجشنبه 1 بهمن 1388 22:35
فردا که بشود می شود جمعه هزار و صد و هفتاد و هفتم... هنوز خسته نشده ام از شمردن جمعه ها! منتظر شما نیستم اما! منتظرم تا شایسته دیدار شما شوم!
-
سیاهه ای برای زیارت یک دوست بزرگ
چهارشنبه 30 دی 1388 21:29
خوش به حال کبوترا... آزادند و رها... چقدر غریبم یا غریب الغربا...
-
پنهانکاری...
دوشنبه 28 دی 1388 23:32
وقتی می بینمت دستام می لرزه اونا رو توی جیبم قایم می کنم! با لرزش دلم چیکار کنم...
-
سیاهه ای پس از دوچرخه سواری در یک عصر زمستانی
دوشنبه 28 دی 1388 23:22
امروز دوچرخه سواری می کردم. لاستیک جلویی با همون سرعتی که لاستیک عقبی دنبالش می دوید ازش فرار می کرد. مثل دویدن من که رسیدنی در پی ندارد...
-
بهانه تراشی
یکشنبه 27 دی 1388 23:03
من برای دیدنت بهانه می تراشم و تو برای ندیدنم...
-
اعتراف
یکشنبه 27 دی 1388 23:01
برای شاد نبودنم ، نبودنت کافی است ...
-
حق با تو بود...
شنبه 26 دی 1388 23:53
مثل اینکه حق با تو بود! حالا که نیستی قدرتو می دونم!
-
این بار از ته دل اما از دلی دیگر
شنبه 26 دی 1388 23:50
چقدر حرف دارد دلم برای گفتن و چقدر سخت است برایم این سکوت چاره ای نیست تحمل می کنم... نشسته ایم و دائم از دلمان می گوییم چقدر خودخواهیم ما... (نویسنده:یک آدم مغرور)