-
بپا غصه نخوردت...
سهشنبه 17 فروردین 1389 00:24
من صبحانه چای شیرین با نون و پنیر و غصه نمی خورم ناهار هم زرشک پلو با غصه نمی خورم شام هم کتلت غصه نمی خورم من اصلا میل به خوردن غصه ندارم ... آنهایی که غصه می خورند یک روز خودشان را غصه خواهد خورد...
-
مثل خطوط موازی
سهشنبه 17 فروردین 1389 00:01
چه دلی دارند این خط های موازی! با اینکه می دانند هیچ وقت به هم ن می رسند... حتی اگه در نزدیکترین فاصله نسبت به هم قرار بگیرند! باز هم همیشه کنار هم حرکت می کنند!!
-
یعنی گفتن دوستت دارم اینقدر سخته؟؟؟
دوشنبه 16 فروردین 1389 01:16
بعضی ها از گفتن دوستت دارم می ترسند ! بعضی ها خجالت می کشند ! بعضی ها غرورشان این اجازه را بهشان نمی دهد! بعضی ها دو دلند که بگویند یا نه! بعضی ها حاش را ندارد که بگویند! بعضی ها اهل این سوسول بازی ها نیستند! بعضی ها به هر کی می رسند می گویند! بعضی ها تا حالا به هیچ کس نگفته اند! کاش این بعضی ها حداقل معنای واقعیش را...
-
طفلک ماهی قرمز ها ...
یکشنبه 15 فروردین 1389 01:23
خیلی هایشان همان روزهای اول عید مردند! بعضی هایشان حتی به سال تحویل هم نرسیدند! آنها که جان سخت ترند تا الان دوام آورده اند ... شاید چند روز دیگر آنها هم بمیرند! آنها می میرند تا ما بی توجه به آن همه باز و بسته کردن دهانشان... بی توجه به آن همه وول خوردنشان... بی توجه حتی به آن یک لحظه مکثشان توی لحظه سال تحویل...
-
گم شدن احساسات
شنبه 14 فروردین 1389 09:09
دیدمش! اما مثل همیشه دلم هری پایین نریخت! شاید بتونم بگم هیچ احساسی توی وجودم پیدا نشد... پیدا نشد که هیچی ... فکر کنم همه احساساتم هم گم شد! شاید حالا دیدنش دل بقیه را هری پایین می ریزد!!
-
یک دنیا انتظار
شنبه 14 فروردین 1389 09:00
لحظه ها ... دقایق... ساعت ها... روزها... هفته ها... ماه ها... سال ها... همگی می گذرند و من می مانم با یک دنیا انتظار...
-
تجربه یک احساس دوست داشتنی دست نیافتنی
پنجشنبه 5 فروردین 1389 21:05
امروز صبح که از خواب پا شدم سبک تر بودم انگار پر بودم انگار ...
-
هجوم غم ها
پنجشنبه 5 فروردین 1389 20:56
تا چشم شادی ها را دور می بینند چه زود سر و کله شان پیدا می شود این غم ها ...
-
یادداشتی برای اولین جمعه 89
پنجشنبه 5 فروردین 1389 11:56
انگار یک چیزی کم است از سفره هفت سین دنیا سعادت است به گمانم تا تو نباشی هر سال کم داریم همین یک سین را
-
stop انتظار در 89
شنبه 29 اسفند 1388 22:00
یک سال چشم کشیدم جمعه ها را و باز هم نیامدی... رقم ها زیاد می شوند و حوصله انتظارم کم... رقم انتظارم را در همین 89 متوقف کن مهربانم...
-
زمزمه های لحظاتی بعد از تحویل سال
شنبه 29 اسفند 1388 21:57
سلام خدای خوبم. پارسال-این پارسال که می گویم همین چند دقیقه پیش بود- سالی بود که توش غصه داشت...شادی داشت...لحظه های خوب داشت ... لحظه های بد داشت... خدای مهربونم امسال- همین سالی که چند دقیقه پیش شروع شده - رو واسه همه دوستام و اونایی که دوستشون دارم سالی پر از برکت و شادی و خوشی قرار بده! سالی که فاصله ها کم...
-
بیا که بی تو خزان است بهارهایم...
پنجشنبه 20 اسفند 1388 23:52
چندروزی به بهار بیشتر نمانده حضرت آقا کاش شما هم با همین بهار می آمدید!! می آمدید بلکه دلم آرام می گرفت از این همه تکرار فصل ها از این همه روزمرگی های خودساخته از این همه دل شکستگی ها و دل تنگی ها...
-
استقبال از بهار !!!
پنجشنبه 20 اسفند 1388 23:50
همیشه همبن موقع ها سر و کله شان پیدا می شود.ده تایی شاید هم بیشتر توی یک آکواریوم نسبتا بزرگ کنار هم وول می خورند. خوشکل ترهایشان را جدا کرده اند و هر کدام را توی یک تنگ بلوری انداخته اند. مدام به این فکر می کنم بقیه سال را کجایند این مادرمرده های محکوم به اسارت - که حتی اول اسمشان هم سین ندارد که حداقل بتوان ربطش داد...
-
بدون عنوان ترین نوشته
چهارشنبه 19 اسفند 1388 16:06
برای تو که نمی نویسم دلم می گیرد اما همیشه که نمی توانم برای تو بنویسم...
-
چرندنوشته های یک ذهن بی حوصله
چهارشنبه 19 اسفند 1388 16:01
سیگارم خیس شده روشن نمی شه اصلا کبریت ندارم که روشنش کنم سردم شده... کاش کبریت داشتم حداقل آتیش روشن می کردم با چی آتش روشن می کردم؟ اینجا که نه کاغذی هست نه چوبی نه ... ای وای سیگارم چرا خیس شده...
-
وول خوردن یک آهنگ در یک ذهن خسته
سهشنبه 18 اسفند 1388 16:54
این روزها این آهنگ مهدی مقدم همیشه توی ذهنم وول می خوره... از آدما دلم گرفت واسه همیشه دلم می خواد دعا کنم اما نمیشه حتی خدام جوابمو دیگه نمی ده خداجونم یه کاری کن نگو نمیشه بهم نگو گناه من واسه چی بوده نگو که اشتباه من واسه کی بوده دوسش داشتم دوسش دارم قد نفسهام بدون اون نمی تونم من خیلی تنهام چه کردن آدما با روزگارم...
-
روزها می گذرد
جمعه 14 اسفند 1388 21:52
روزها می گذرد... چه با هم باشیم چه با هم نباشیم!
-
دوکلمه دلتگی
جمعه 14 اسفند 1388 10:06
جمعه است و دلم تنگ...
-
یک نوشته متعفن
چهارشنبه 12 اسفند 1388 08:59
خاطرات تلخ گذشته مثل یک حوضچه لجن است فکر کردن به آنها مثل هم زدن لجن ها با یک چوب است هر چه بیشتر فکرشان در ذهنت بیاید بیشتر بوی لجن آزارات می دهد
-
گفتنی ها و نگفتنی ها...
سهشنبه 11 اسفند 1388 19:23
آنقدر گفتنی داریم که به چیزهایی که نباید گفته شوند نمی رسیم...
-
برگرد همین جا
سهشنبه 11 اسفند 1388 19:17
برو ولی هر وقت از بقیه خسته شدی برگرد همین جا پیش خودم منتظرت هستم...
-
دل گرفتگی...
دوشنبه 10 اسفند 1388 18:47
از گرفتن خورشید همه عالم خبر دار می شن و براشون مهمه ... از گرفتن دل من اما ...
-
قهر قهر تا روز قیامت
دوشنبه 10 اسفند 1388 18:37
به عادت بچگی ها گفتم قهر قهر تا روز قیامت قیامت برای من یک دقیقه بعد از قهر کردن با توست برای تو اما مثل اینکه قیامت خیلی دورتر است ...
-
شرح حال دیداری عاشقانه با یک دوست مهربان
یکشنبه 9 اسفند 1388 22:36
وقتی از صحن انقلاب وارد می شی انگار عظمت گنبد طلایی توی چشمات هزار برابر می شه ... مخصوصا وقتی توی زاویه ای قرار می گیری که ایوان طلا گوشه سمت راست پایین گنبد باشه... عظمتش اونقدری هست که دلت بلرزه ... نه از ترس ... از اینکه اینجا کسی هست که برای چند ساعت هم که شده دلت رو از روی زمین پرواز بده ... درست مثل کبوتراش......
-
مزه اش نلخ است...
شنبه 8 اسفند 1388 17:19
مزه اش تلخ است درست مثل اخم هایت در جواب لبخندهایم تمام شدن فرصت گفتن دوستت دارم را میگویم... مزه اش تلخ است...
-
تمام شدن...
شنبه 8 اسفند 1388 02:08
بودن بودن است ولی اگر یک نون به اولش بچسبانیم می شود نبودن و نبودن نبودن است دیگر اما نبودن تو برای من به سادگی چسباندن یک نون اول بودن نبود ! سخت تر از آنچه که فکرش را بکنی بود تمام شدن بودن با تو...
-
سیاهه ای برای ساعت یک بامداد روز شنبه
شنبه 8 اسفند 1388 01:44
یک ساعت و یک دقیقه و یک ثانیه از این آخرین جمعه هم گذشت! نیامدی! هر چند فراموش کرده بودم روزی که گذشت جمعه بود. شرمنده ام آقاجان ! به قول بزرگترهایمان جایز الخطاییم دیگر ! - این حرف را ما برای توجیه اشتباه هایمان می گوییم- می دانم که می دانید انتظار لق لقه زبانمان شده ... خجالت می کشم بگویم دیگر... باشد برای وقتی...
-
سردرگمی
چهارشنبه 5 اسفند 1388 17:50
رفتارت یه چیز میگه چشمات یه چیز دلت یه چیز و زبونت یه چیز دیگه خودت بودی از میون این همه کدوم یکی رو باور می کردی؟
-
درد دل
چهارشنبه 5 اسفند 1388 17:29
درد برای گفتن زیاد است لیکن همدرد کم است دردها بی بهانه به دلم هجوم می آورند...
-
تبریک روز مهندس
چهارشنبه 5 اسفند 1388 17:19
سلام. امروز پنجم اسفند ماه و روز مهندس بود. این روز رو به همه دوستای مهندسم و همکلاسی های سابقم (مهندسی شیمی گاز -ورودی ۸۲ ) و همه بچه های مهندسی که دوره آموزشی سربازی رو در یگان ۵۲۴ پادگان ۰۱ تهران با هم صفا کردیم تبریک عرض می کنم... این گل زیبا تقدیم به همه دوستان و همه مهندسان ایرانی در تمام جهان