سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

انجماد

وقتی دستانت را این همه دور می گیری از من  

یخ می زنم 

خیلی بیشتر از آب درون حوض در این شبهای زمستانی

گمشده !

دارد آب می شود  

آدم برفی کوچکی که با هم ساختیم 

و من هنوز رد پایت روی برف ها را پیدا نکرده ام  

تا بفهمم از کدام طرف رفته ای ...  

زمستان

و باز زمستان ... 

فصل نقاشی های با انگشت

روی شیشه های بخار گرفته!