سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

بوسه...

برای بوسیدن دقیقه های بودنت

لبهایم آتش می گیرند...

وقتی نباشی!

چیزی شبیه استفراغ

دستت را گرفتم  

و از آن پایین ها  

تو را بالا آوردم! 

و تو به محض اینکه رسیدی این بالا 

من را بالا آوردی...

پک عمیق...

پشت لمس لبان خشکیده ام لذتی است  

که هیچ کس راغب نیست تجربه اش کند؛ 

جز سیگار...