سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

بیچاره واژ ها...

دیروزتر ها دلتنگ هم می شدیم!!

بیچاره واژه ها...

له شدند زیر دست و پای روزمرگی مان!


.

.

.

                                                               حالا که نیستم...

برای واژه ها فرصتی است تا نفس بکشند!

                                                                                    تا دیگر اینجا به ساز من نرقصند!

انجماد...

نگاهت را که بر می گردانی...

یخ می زنم!!

به دنبال ردپای کودکی...

ردپای کودکی ام را زمستان چند سال پیش روی برف ها جا گذاشتم!


برف ها آب شد و من هنوز در پی ردپای کودکی ام آب ها را ...

آخر شاهنامه...

انگار قرار نیست هیچ وقت به خوبی و خوشی تمام شود!!

داستان با هم بودنمان ...

بر عکس شاهنامه،

آخرش خوش نیست...

بوی تکرار...

و بوی تکرار می دهد این روزهایم!


تکرار با تو نبودن...


چشمان کاملا بسته...

به شماره افتادن نفس هایت را دوست دارم!

وقتی چشمهایمان را می بندیم...


و کاش باران ببارد...

= = = =

(سه ساعت بعد: بالاخره دارد باران می بارد!...خیلی باحالی خدا!!)

برای باران...

نبار باران... 

که خراب می شوند غنچه ها... 

که پرستوها کز می کنند کنج لانه هاشان... 

نبار باران که همه آسمان کبود و غصه دار می شود !

احساس غربت...

و کاش اینقدر دور نبودی...

از احساسم!

تا غرق نشوم...

تا خراب نشوم!

وقتی حتی در آغوشت 

احساس غریبی می کنم!

شلاق...

شلاق می خورد احساسم!

از کنایه ها...

کاش کمی پوستش کلفت بود!

مثل خودم...




نفاوت های ماندن...

حواست هست داری چکار می کنی؟

من را که از ما بگیری...

فقط تو می مانی!

کاش من بودم تا کاری می کردم که تو...

فقط بمانی!


چشمان باران...

و باران خیلی وقت است می بارد...

اما در چشمانش!

برای مصیبت زمین!

باران می بارد!

در چشمانش...

دعای باران...

و داغدار لحظه های تشنگی زمین می شوم...

خدایا کمی لطافت مهمانمان کن!


بهانه نمی آورم...

لغت کم دارم...

و قهوه...

و  باران را!

تمام اینها هم که باشد...

خودم را کم دارم!

نه!

امشب شب من نیست...

... از دور خوش است!!

آواز دهل شده ام برایت ... از دور شنیدنم را خوش داری!!

حرف های درنده!

استامینوفن!!

حرف از درد نیست!

حرف از دریدن است...

پاره شدن...

پاره شدن روح من!!!

کاش می شد امشب را تا صبح می نوشتم...

قصه حرف های درنده ات را!!