سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

دعای باران...

و داغدار لحظه های تشنگی زمین می شوم...

خدایا کمی لطافت مهمانمان کن!


نظرات 6 + ارسال نظر
باران چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 00:30 http://the-rain.blogsky.com

برای ما هم دعا کنید ;)

دعا کردن برای دیگران از بهترین دعاهاست...
جدا کاش برای هم دعا کنیم!

من چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 00:50 http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

داغش به دلمان خواهد ماند

وای...

فرناز چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 01:20 http://www.charkhrisak.blogfa.com

خدا قهر کرده با زمین ...
تر و خشکم داریم با هم میسوزیم /.

خدا قهر نمی کند...هیچوقت!
برای مهمانی به صرف لطافت باید کمی زلال شویم !!

نرگس چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 09:51 http://w-infinite.blogsky.com/

برای تشنگی زمین داغدارم
برای تشنگی خودم داغدارم
چشم به کدامین روشنایی باید دوخت

و روشنایی در راه است...

تو چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 17:36 http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

آخی چقدر نرم بود این پستت....

MisspInk پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 12:11

و آسمان این قدر دلش به حال زمین خشکیده سوخت
که گریست...

دیگه آسمونم پیش خدا میانجیگریمون رو نمی کنه!

باران بیواسطه ام آرزوست!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد