سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سیاهه ای برای زیارت یک دوست بزرگ

خوش به حال کبوترا... 

آزادند و رها... 

چقدر غریبم یا غریب الغربا...

پنهانکاری...

وقتی می بینمت

دستام می لرزه

اونا رو توی جیبم قایم می کنم!

با لرزش دلم چیکار کنم...

سیاهه ای پس از دوچرخه سواری در یک عصر زمستانی

امروز دوچرخه سواری می کردم.

لاستیک جلویی با همون سرعتی که لاستیک عقبی دنبالش می دوید ازش فرار می کرد.

مثل دویدن من که رسیدنی در پی ندارد... 

بهانه تراشی

من برای دیدنت بهانه می تراشم

و تو برای ندیدنم...

اعتراف

برای شاد نبودنم ، نبودنت کافی است ...

حق با تو بود...

مثل اینکه حق با تو بود!

حالا که نیستی قدرتو می دونم!

این بار از ته دل اما از دلی دیگر

چقدر حرف دارد دلم برای گفتن
و چقدر سخت است برایم این سکوت
چاره ای نیست
تحمل می کنم... 

 

 


نشسته ایم و دائم از دلمان می گوییم
چقدر خودخواهیم ما...

 

                               (نویسنده:یک آدم مغرور)

یک دیالوگ غیر عاشقانه

گفتی : زودباش برو!

دیدی که ... رفتم.

گفتی : برنگردی!

دیدی که... برنگشتم.

تردید

تردید دارم...

عجب دردی است !

خواستن توانستن نیست...

چی چی رو می گن خواستن توانستنه ؟؟

چطور من خواستم تو رو پیش خودم نگه دارم ،اما نتونستم؟

شاید...

شین،الف،یا،دال

برای فرار از یقین کافی است؟؟

شاید...

سیاهه ای برای جدایی . . .

رفت،شکست،گرفت.

او رفت.

دلم شکست.

گریه ام گرفت.

تاسفی برای هزار و صد و هفتاد و ششمین جمعه عمرم...

برای آمدنت چکار کرده ام  

که حسرت نیامدنت را می خورم ...

برای مردم هائیتی...

برای شما  که هزاران کیلومتر آن طرف تر هستید. 

برای شما که هیچگاه نه من شما را دیده ام و نه شما مرا دیده اید.

برای شما که زبان همدیگر را هم نمی فهمیم. 

برای شما که هم کیش هم نیستیم.  

برای شما که صدای بازی کودکان زیر آوارها دفن شده است.

برای شما که این روزها خیلی داغدارید.  

برای شما  

به رسم انسانیت : 

تسلیت...

پشیمونم!

یه کاری کردم باهاش،

از رو که رفت هیچ!

از پیشم هم رفت!

حالا پشیمونم...