سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

بوی محرم

همه هستی ام فدای لب عطشان حسین 

هر چه دارم و ندارم همه قربان حسین 

عمرم از کودکی من به همین عشق گذشت 

که به پیری شوم از پیرغلامان حسین 

شیر مادر به خداوند می عشقم بود 

خوردم و مست شدم؛مست و غزلخوان حسین 

پای تا سر اگرم بر سر دارم بکشند 

نکشم دست یکی لحظه ز دامان حسین