سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

با توام ...

با توام ،

حواست کجاست ؟

به من نگاه کن ...

سیاهه ای پس از قدم زدن در یک بعداز ظهر پاییزی...

دلم به باغ های پاییزی می ماند.

باغ های پاییزی را دیده ای؟

ولی نه!

آنها بهاری در پیش دارند!

دل من اما ...

یک سوال (2)

اگه یکی رو دوست داشته باشی ولی اون خبر نداشته باشه برات سخت تره یا

اگه یکی رو دوست داشته باشی ولی اون باور نداشته باشه؟

دروغ بگو لطفا!

تا می توانی دروغ بگو

وقتی نمی بینمت دلم برای همین دروغ هایت تنگ می شود ...

می آیی و می روی...

وقتی می آیی ، بغض می کنم

وقتی می روی ، لبخند می زنم

چون می دانم

آمدنت را رفتنی هست

و رفتنت را آمدنی...

سیاهه ای برای کودکی

دلم از قار قار کلاغ ها می گیرد.  

انگار همین دیروز بود.درست همین جا.  

رد پاهای کوچکمان روی برف ها نیست ولی!

حالا من مانده ام و سالروز گم کردن تو در خاطرات کودکی ...

دیروز،امروز

دیروز جمعمان جمع بود : من بودم و تو بودی وعشق.

امروز اما نه : من هستم و تو نیستی و ...

برای شما که دوستتان دارم...

نیا! 

دنیا از فساد به تنگ آمده است اما نیا! 

وقت آمدنت رسیده است اما نیا! 

همه اینجا نعره می زنند بیا اما نیا! 

هر روز برای آمدنت دعا می کنم اما نیا!

دلم برایت خیلی تنگ شده است اما نیا! 

چشمانم به راه آمدنت انتظار را از رو برده است اما نیا!  

به همان دلیلی که فقط خودت می دانی و من و خدایمان؛ نیا!   

می ترسم اینجا کوفه باشد و ...   

 

نیازمندیها

به یه نفر که وقتی سرش داد می کشم هیچی نگه نیازمندیم. به یه نفر که بیشتر از اونکه حرف بزنه گوش بده نیازمندیم. به یه نفر که پای تلویزیون هر کانالی که من زدم غر نزنه و تماشا کنه نیازمندیم.  به یه نفر که هر کاری که من ازش بدم بیاد و مجبور باشم انجام بدم؛به جای من انجام بده نیازمندیم.به یه نفر که همه دروغامو باور کنه نیازمندیم.به یه نفر که هر چی من به خودش و خانواده اش توهین کنم هیچی نگه نیازمندیم.به یه نفر که غذا و رنگ و عطر و لباس و مدل مورد علاقش رو من تعیین کنم نیازمندیم.

به یه نفر که بتونه منو تحمل کنه نیازمندیم.

با یا تا

با هم نباشیم مهم نیست. 

دعا کن تا هم نباشیم.

تا حرف فاصله است. 

بیزارم از فاصله... 

پی نوشتی برای یک سوال

سلام.به لطف دوستان فکر می کنم قسمت نظرات مطلب «یک سوال» از اصل مطلب خیلی خوندنی تر شده . پیشنهاد می کنم دوستانی که نخوندن اگه وقت و حوصلشو دارن بخونن ؛البته یه داستان هم که با اجازه سارا لینکشو اینجا می ذارم هم بگی نگی یه جورایی به این قضیه مربوط می شه خوشبختی(داستانی از وبلاگ نوشته های سارا)

روزهای بی روح دی ماه

وقتی کلمه ها هم ناز می کنند و روی کاغذ نمی نشینند، 

تو بگو من چه جوری احساسم رو بنویسم ...

خیلی کلافه ام،خیلی...

لعنت به این روزهای بی روح دی ماه که همه چی رو از آدم می گیره، 

حتی حوصله غذا دادن به گنجشکهای کز کرده روی درخت هلوی گوشه باغچه رو ...  

چه برسه به نوشتن سیاهه هایی که نه کسی هست بخونه و نه کسی که ...  

رفتن

رفتن  

    گاه پایان یک داستان است   

    گاه آغاز یک ماجرا  

رفتن  

    گاه آرامش بعد از طوفان است  

    گاه آرامش قبل از طوفان 

گاهی با رفتن  

     از پیش کسی می رویم 

     گاه از دلش 

 

شعور واژه ها

واژه ها شعورشان به عظمتی که باید از دلتنگی ام نشان دهند نمی رسد. 

دلتنگی ام را چگونه نمایان سازم...

یک سوال

دوست داشته باشیم  

یا دوستمان داشته باشند 

هنوز جوابی برایش پیدا نکرده ام...