سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

دیروز،امروز

دیروز جمعمان جمع بود : من بودم و تو بودی وعشق.

امروز اما نه : من هستم و تو نیستی و ...

نظرات 5 + ارسال نظر
الهه صفری جمعه 18 دی 1388 ساعت 23:54 http://dokhtaran2.blogsky.com

بی نظیییییییرررررررر!!!!!!!!!!!!!!!

مرسی

عرفان شنبه 19 دی 1388 ساعت 00:23 http://abremohajer.blogsky.com

یاری اندر کس نمی بینم یاران را چه شد؟
دوستی کی اخر امد دوستداران را چه شد؟(حافظ)

شب که بیدار به ناچار به غمخواری هم می مانیم
به تو می اندیشم به خود می نگرم
راستی را چه جداییست میان من و تو
اندر انجا که خطر هاست به جان من و تو(سیاوش کسرایی)
موفق و همه دور هم باشیم همینجوری!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مگه میشه؟

تلخ اما حقیقت...!

پادرا دوشنبه 21 دی 1388 ساعت 17:54 http://www.padra.blogsky.com

بسیار زیبا بود .....

برای کسی که عشق رو تجربه کرده یافتن معشوق ممکنه
ولی برای کسی که معشوق داره رسیدن به عشق حقیقی شاید ممکن نباشه

امیدوارم همیشه عاشق و در کنار معشوقت باشی

به زیبایی نوشته های شما که نمی رسه...
منم برای شما آرزوهای خوب خوب دارم ...

بی تو طوفان زده دشت جنونم
صیدافتاده به خونم
تو چه‌سان می‌گذری غافل از اندوه درونم؟
بی من از کوچه گذر کردی و رفتی
بی من از شهر سفر کردی و رفتی
قطره‌ای اشک درخشید به چشمان سیاهم
تا خم کوچه به دنبال تو لغزید نگاهم
تو ندیدی...
نگهت هیچ نیفتاد به راهی که گذشتی
چون در خانه ببستم،
دگر از پا ننشستم
گوئیا زلزله آمد،
گوئیا خانه فروریخت سر من...

(امروز ویران شدم...)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد