سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

یک حس دوست نداشتنی تلخ

دیوانه کننده بود 

صدای گریه اش پشت تلفن 

نشد!!

همیشه آنطور که دلمان می خواهد نمی شود ! 

سوال

دل شکسته یک مرد را چه التیامی هست ؟

بازگشت

دوست مهربان و عزیزتر از جانم ؛ خدای بزرگوار خودم سلام. 

راستش می خواستم عذرخواهی کنم.عذرخواهی کنم به خاطر اینکه یه چندوقتی بود رفته بودم رو اسکرین سیور یا به قولی توی کوچه علی چپ پرسه می زدم! 

خودت که می شناسی منو ... درسته یه موقع هایی دستم رو پام خطا می کنه ولی خوب  دلم پاکه و  هنوز آینه دلم خیلی خش دار نشده (شایدم شده و خودم خبر ندارم....وای یعنی اینجوری هم می شه؟) 

حالا دوباره اومدم ... راستش نمی دونم بار چندممه ولی خوب دیگه اومدم ... 

                         عاشقتم خدااااااااااااا !!!!

برای مادر

الهی دورت بگردم که موهایت سفید شد که روسفید شوم! 

الهی قربونت برم که قدت خمید تا من قد بکشم ! 

برای تو نیست ...نخونش!!!!

 آی تویی که هنوز هم عاشقتم !

این روزها حسی گزنده از درون مشغول است  

به ویران کردن خرده امیدهایی که دارم!

آزارم می دهد این حس گزنده لعنتی... 

اگر دوستم نداری...

حداقل دلت برایم بسوزد!! 

بس کن!!

دلگرفتگی

امروز صفحه نیازمندیهای روزنامه را زیر رو کردم  

برای رفع گرفتگی لوله ها آگهی زیاد بود...اما 

برای رفع گرفتگی دلم هر چه جستجو کردم به نتیجه ای نرسیدم... 

 

بودن و نبودن...

بودن یعنی با تو بودن 

با تو نبودن یعنی نبودن...

یک جشن تولد ساده

از اول خرداد : ۲۵ تمام.۲۶ رو شروع می کنیم

این روزها

روزی تمام زندگیم این بود که بهترینت باشم

اما

این روزها

این روزهای لعنتی

نفرت انگیزتر از هرچه هست جلوه می نمایم

فقط برای تو خوب من!

برو!

من از آن تو نیستم...