سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

بازگشت

دوست مهربان و عزیزتر از جانم ؛ خدای بزرگوار خودم سلام. 

راستش می خواستم عذرخواهی کنم.عذرخواهی کنم به خاطر اینکه یه چندوقتی بود رفته بودم رو اسکرین سیور یا به قولی توی کوچه علی چپ پرسه می زدم! 

خودت که می شناسی منو ... درسته یه موقع هایی دستم رو پام خطا می کنه ولی خوب  دلم پاکه و  هنوز آینه دلم خیلی خش دار نشده (شایدم شده و خودم خبر ندارم....وای یعنی اینجوری هم می شه؟) 

حالا دوباره اومدم ... راستش نمی دونم بار چندممه ولی خوب دیگه اومدم ... 

                         عاشقتم خدااااااااااااا !!!!

نظرات 2 + ارسال نظر
لوتوس پنج‌شنبه 27 خرداد 1389 ساعت 09:32 http://rismanelahi.persianblog.ir/

چه جالب دقیقا احوال من بود دیشب...خیلی ناراحت بودم و مردد

دنیا اونقدر کوچیک هست که همیشه حال و هوای چند نفر یه جور باشه .منتها شاید خودشون بی خبر باشن...

پادرا دوشنبه 7 تیر 1389 ساعت 04:02 http://padra.blogsky.com/

پسر خوب ده دقیقه بعد از این پست نوشتی دلت شکسته ؟ چه ایمان قوی ای واقعا !!!!!!

حداقل ارزش خدا رو در دلداری بنده هاش حفظ میکردی

اگه خدا دلدار بنده هاش نبود که سنگ رو سنگ بند نبود...
دل شکستن رو بنده های خدا و خود آدم با رفتار و حرکاتش باعث می شه و این که دل آدم بشکنه دلیل بر ایمان ضعیفش نیست ...
اون کسی که ایمانش قوی نیست بعد از این دلشکستگی نمی تونه خودشو جمع کنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد