سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

یک دیالوگ غیر عاشقانه

گفتی : زودباش برو!

دیدی که ... رفتم.

گفتی : برنگردی!

دیدی که... برنگشتم.

نظرات 10 + ارسال نظر
301040 جمعه 25 دی 1388 ساعت 23:17 http://301040.blogsky.com

هاها!
آخی...
بچه ها عجب عالمی دارن!!

اینجوریه دیگه...

301040 جمعه 25 دی 1388 ساعت 23:34 http://301040.blogsky.com

:)
بچه ها خیلی وقتا شیرین هستن.
از آشنایی باهات خوشبختم.

منم...موفق باشین

301040 جمعه 25 دی 1388 ساعت 23:47 http://301040.blogsky.com

ای بابا. این حرفا چیه

تعارفه...
شوخی!

الهه صفری شنبه 26 دی 1388 ساعت 00:17 http://dokhtaran2.blogsky.com

چقد غیر عاشقانه!!!!
:(

یه موقع هایی می طلبه...

الهه صفری شنبه 26 دی 1388 ساعت 00:54

مرسی یه دنیا

این تشکر رو باید یه جای دیگه می کردین...
خواهش

کاش من هم می توانستم در این حد حرف گوش کنه و قاطع باشم!!!

باز هم ...کاش...

زهرا شنبه 26 دی 1388 ساعت 10:05 http://jigooletopol22.blogsky.com

همه رفتن. کسی نمیمونه. منم عادت کردم به رفتنشون. تردید ندارم.

منا شنبه 26 دی 1388 ساعت 14:51 http://8daily.blogsky.com/

بعدش چی ؟پشیمون نشدی؟
چه پسره حرف گوش کنی
آفرین بر تو

واسه خودم اتفاق نیفتاده که بدونم بعدش چی ؟ پشیمون شدن یا نه
خواهش می کنم . قابل شمارو نداشت

عرفان شنبه 26 دی 1388 ساعت 23:43 http://abremohajer.blogsky.com

تلخ اما ...
در طواف شمع می گفت این سخن پروانه ای
سوختم زین اشنایان ای خوشا بیگانه ای(ملک الشعرا بهار)

مونارک یکشنبه 27 دی 1388 ساعت 00:49 http://moonark.blogsky.com

مطمئن باش و برو
دل من سخت شکست
ضربه ات کاری بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد