سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

تردید

تردید دارم...

عجب دردی است !

نظرات 3 + ارسال نظر

فکر کنم یه جاسوسی چیزی تو دل من دارین!
چرا از زبون دل من می نویسین؟!
مگه خودتون خوار و مادر(یعنی همون دل و قلب)ندارین؟

الهه صفری جمعه 25 دی 1388 ساعت 20:48

دو راهیو تردید....
وحشتناکن.......

خیلی...

سعیده جمعه 25 دی 1388 ساعت 23:12 http://www.sazechoobi.blogfa.com

پس هم دردیم...چقدر با این جمله حس نزدیکی داشتم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد