سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

شلاق...

شلاق می خورد احساسم!

از کنایه ها...

کاش کمی پوستش کلفت بود!

مثل خودم...




نظرات 7 + ارسال نظر
فرناز دوشنبه 13 دی 1389 ساعت 00:34 http://www.charkhrisak.blogfa.com

خونه نو مبارک ...

" فقط میگم که با اجازه ات یادداشتش می کنم "

تشکر...
صاحب اجازه این!! ولی چی رو یادداشت می کنین؟

من دوشنبه 13 دی 1389 ساعت 10:24 http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

احساس من پوستش انقدر کلفت بود که کندمش

احساس من اما...

باران دوشنبه 13 دی 1389 ساعت 12:32 http://the-rain.blogsky.com

بالاخره پوستش کلفت می شود,به قیمت زخم هایی که خوب شدنی نیستن!

زخم هایی که خوب شدنی نیستن پوستش را کلفت نمی کنند!!
می خورندش...

فرناز دوشنبه 13 دی 1389 ساعت 17:09 http://www.charkhrisak.blogfa.com

این نوشته رو ...

فقط با اینونشن های زیبای خودتون مقایسه نکنید!

نرگس دوشنبه 13 دی 1389 ساعت 17:41 http://w-infinite.blogsky.com

زمونه خیلی سعی میکنه پوست کلفتش کنه
اما ولی ...
احساسه دیگه کاریش نمیشه کرد

احساسه دیگه ... کاریش نمیشه کرد...
کاش حداقل شلاق نمی خورد!

تو دوشنبه 13 دی 1389 ساعت 22:11 http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

چقدر خوب میفهمم احساست شلاق میخوره از کنایه ها یعنی چی...و چقدر حس بدیه اون لحظه که شلاق ها رو حس میکنی...

زیر شلاق بودن مرگ است...

هومن جمعه 17 دی 1389 ساعت 08:14 http://thick-fog.blogfa.com

کلفته

چه خوب...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد