سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سرنوشت دعا

شنیده بودم دل که بشکند دعا مستجاب می شود!

و حالا من مانده ام ...

با تکه شکسته های غرورم!

خودم !

زندگی ام !

دعایم به کجا رسید پس؟





دیروزترها

           دیروزترها می خندیدی...

  امروز لبخند هم نزدی!!

          نکند فردا اخم کنی؟!