سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

گفتنی ها و نگفتنی ها...

آنقدر گفتنی داریم که به چیزهایی که نباید گفته شوند نمی رسیم...

نظرات 8 + ارسال نظر
شب برفی سه‌شنبه 11 اسفند 1388 ساعت 19:56 http://shabebarfi.blogsky.com

جدیدا چقدر رنگ و وارنگ می نویسی !!

مشکوکی ها !!

رنگی نشی !!!

بهرحال وبلاگ کم خواننده به همه راه ها برای جلب توجه خواننده هاش متوسل می شه دیگه...

الهه صفری سه‌شنبه 11 اسفند 1388 ساعت 23:12 http://dokhtaran2.blogsky.com

متاسفانه این پست در حد IQ اینجانب نیست و ندریافتیدمش...

شاید بهتره از روش حساسیت زدایی تدریجی یهویی اختراعی خودتون استفاده کنین...

الهه صفری پنج‌شنبه 13 اسفند 1388 ساعت 00:34

پاسخ شما هم در حد IQ اینجانب نبود و ارتباطش را با سخن خودم در نیابیدم...

اون دیگه مشکل شماست.از روش IQ درمانی تدریجی یهویی استفاده کنین. می تونین در این زمینه از سایر دوستان کمک بگیرین... :دی

زهرا پنج‌شنبه 13 اسفند 1388 ساعت 01:27 http://jigooletopol22.blogsky.com

همیشه چیزایی رو که نباید بگیم اول از همه میگیم.

Black13 جمعه 14 اسفند 1388 ساعت 00:39 http://Black13.blogsky.com

اشتباه میکنی...
همیشه آدما به جایی میرسن که دیگه حرفی واسه گفتن نمی مونه...
یا از عشق زیاد....
یا از تنفر...
یا از دلخوری...
Black13

سلام منظور من دو نفر که بعد از مدت ها به هم رسیدن و با یه کمی اغراق بود...

شکیبا سه‌شنبه 18 اسفند 1388 ساعت 00:42 http://darddelhayman.blogsky.com

میشه این جمله رو تفسیر کنی 10 بار خوندمش تا شاید چیزی متوجه بشم ولی توفیقی حاصل نشد!!

سلام. بعضی نوشته ها رو نباید طوری نوشت که مخاطب تا خوند بفهمه منظور چیه ...من شخصا دوست دارم طوری بنویسم که هر کسی هر جور خواست برداشت کنه....

شکیبا چهارشنبه 19 اسفند 1388 ساعت 00:02 http://darddelhayman.blogsky.com

سلام

خب عزیز مگه شما اینا رو برای ما که مخاطبت هستیم و هر روز نوشته هاتو میخونیم نمی نویسی؟!!اگر برای مخاطبانت مینویسی حداقل از آرایه ایهام یا کنایه استفاده کن تا حداقل بتونیم هر جوری که خواستیم برداشت کنیم که اتفاقا اینجوری لذت ادبیشم خیلی بیشتره...ولی از این نوشته من هیچ برداشتی نتونستم بکنم چه برسه به 2تا یا بیشتر!!!
نمیدونم شایدم من خیلی خنگ تشریف دارم!!!!!

سلام.نفرمایید قربان.کی جرات داره ...منظور من دو نفر بودند که بعد از مدتها به هم رسیدند و اونقدر حرف داشتند که به هم بزنند که دیگه به اون حرف هایی که نباید بزنند نرسیدند...البته شاید یه کم ابهام آمیزباشه...

الهه صفری چهارشنبه 19 اسفند 1388 ساعت 20:22 http://dokhtaran2.blogsky.com

سلین
ااااااه
چرا توضیح دادین؟
من تازه که خوندمش منظورشو فهمیدم و حالا که اومدم دیدم مهنیشو نوشتین...بنده قبول ندارم...تقلب شده است..
:دی
اما جدن فهمیدم...
(بهم نمیبالین؟)
:دی

آفرین.
شرمنده که نمی بالم ...آخه بالیدنم نمی یاد...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد