سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

مسابقه

مسابقه گذاشته ایم

برای نگفتن دوستت دارم...  

نظرات 5 + ارسال نظر
زهرا شنبه 3 بهمن 1388 ساعت 23:54 http://jigooletopol22.blogsky.com

حقیقته.

سیدداوددهقانی یکشنبه 4 بهمن 1388 ساعت 00:18

شرح حاله...
اما کاش میشد..!!!!

پادرا یکشنبه 4 بهمن 1388 ساعت 00:21 http://www.padra.blogsky.com

آدمها خسیس معمولا اینطوری عاشق میشند !

فرناز معصومی زاده یکشنبه 4 بهمن 1388 ساعت 00:47 http://farnaz68.persianblog.ir/

دوباره این متن منو یاد یه شعر از مصطفی مستور انداخت:

پرهیزکاری های صوفیانه

در این هستی غم انگیز
وقتی حتی روشن کردن یک چراغ ساده ی « دوستت دارم»
کام زندگی را تلخ می کند
وقتی شنیدن دقیقه ای صدای بهشتی ات
زندگی را
تا مرزهای دوزخ
می لغزاند
دیگر – نازنین من –
چه جای اندوه
چه جای اگر...
چه جای کاش...
و من
– این حرف آخر نیست –
به ارتفاع ابدیت دوستت دارم
حتی اگر به رسم پرهیزکاری های صوفیانه
از لذت گفتنش امتناع کنم.

چیزی ندارم بگم

دریای ابی یکشنبه 4 بهمن 1388 ساعت 11:32 http://darddelhayman.blogsky.com

به نظر تو اگه آدما به هم نگند که همدیگه رو دوست دارند بهتره یا اینکه به دروغ به همدیگه بگند که همدیگه رو دارند؟
نمیدونی چه دردی داره که وقتی یکی به دروغ این واژه مقدس رو به کار می بره!!

من می گم مهم اینه که خودم راست بگم . و اصلا مهم نیست برام که اون بگه دوستت دارم یا نگه که دروغ گفتنش بهم لطمه ای بزنه...
بقیه دوستان هم می تونن نظر بدن...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد