سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

یک دیالوگ غیر عاشقانه

گفتی : زودباش برو!

دیدی که ... رفتم.

گفتی : برنگردی!

دیدی که... برنگشتم.

تردید

تردید دارم...

عجب دردی است !

خواستن توانستن نیست...

چی چی رو می گن خواستن توانستنه ؟؟

چطور من خواستم تو رو پیش خودم نگه دارم ،اما نتونستم؟

شاید...

شین،الف،یا،دال

برای فرار از یقین کافی است؟؟

شاید...

سیاهه ای برای جدایی . . .

رفت،شکست،گرفت.

او رفت.

دلم شکست.

گریه ام گرفت.

تاسفی برای هزار و صد و هفتاد و ششمین جمعه عمرم...

برای آمدنت چکار کرده ام  

که حسرت نیامدنت را می خورم ...

برای مردم هائیتی...

برای شما  که هزاران کیلومتر آن طرف تر هستید. 

برای شما که هیچگاه نه من شما را دیده ام و نه شما مرا دیده اید.

برای شما که زبان همدیگر را هم نمی فهمیم. 

برای شما که هم کیش هم نیستیم.  

برای شما که صدای بازی کودکان زیر آوارها دفن شده است.

برای شما که این روزها خیلی داغدارید.  

برای شما  

به رسم انسانیت : 

تسلیت...

پشیمونم!

یه کاری کردم باهاش،

از رو که رفت هیچ!

از پیشم هم رفت!

حالا پشیمونم...

با توام ...

با توام ،

حواست کجاست ؟

به من نگاه کن ...

سیاهه ای پس از قدم زدن در یک بعداز ظهر پاییزی...

دلم به باغ های پاییزی می ماند.

باغ های پاییزی را دیده ای؟

ولی نه!

آنها بهاری در پیش دارند!

دل من اما ...

یک سوال (2)

اگه یکی رو دوست داشته باشی ولی اون خبر نداشته باشه برات سخت تره یا

اگه یکی رو دوست داشته باشی ولی اون باور نداشته باشه؟

دروغ بگو لطفا!

تا می توانی دروغ بگو

وقتی نمی بینمت دلم برای همین دروغ هایت تنگ می شود ...

می آیی و می روی...

وقتی می آیی ، بغض می کنم

وقتی می روی ، لبخند می زنم

چون می دانم

آمدنت را رفتنی هست

و رفتنت را آمدنی...

سیاهه ای برای کودکی

دلم از قار قار کلاغ ها می گیرد.  

انگار همین دیروز بود.درست همین جا.  

رد پاهای کوچکمان روی برف ها نیست ولی!

حالا من مانده ام و سالروز گم کردن تو در خاطرات کودکی ...

دیروز،امروز

دیروز جمعمان جمع بود : من بودم و تو بودی وعشق.

امروز اما نه : من هستم و تو نیستی و ...