خسته ام ،
به موازات دستان تاب خورده ام دور شانه های تو
به قدری که لب هایم نشسته اند برای بوسیدن تو!
این روزها همه با حالم یک رفتار مشترک دارند :
ادراک...
فقط نمی دانم چرا «کاف»ـــش اینقدر شبیه «ر» شده است
نبودن فرصتی است برای جویدن اندیشه در باب اینکه بودن چه نعمتی است!
نمی دانم « آسان » چگونه در ذهن بعضی ها تفسیر می شود
که فعل دردناکی مثل رفتن را خودخواهانه صرف می کنند!
اینکه می گویند سال در لحظه ای تحویل می شود
برای من که لحظه های نبودنت ، سال می شود
نفهمیدنی است...