فاصله یعنی همین یک ذره ای که لبانم از لبانت جدا شد
برای من فاصله یعنی این
دور نشو از من لطفا!!
این غروب های نزدیک بهار ...
خواستم بگویم غمگین تر است؛اما!
برای تو که نیستی شاید هم شیرین تر است ...
وقتی دستانت را این همه دور می گیری از من
یخ می زنم
خیلی بیشتر از آب درون حوض در این شبهای زمستانی
دارد آب می شود
آدم برفی کوچکی که با هم ساختیم
و من هنوز رد پایت روی برف ها را پیدا نکرده ام
تا بفهمم از کدام طرف رفته ای ...
دستت را گرفتم
و از آن پایین ها
تو را بالا آوردم!
و تو به محض اینکه رسیدی این بالا
من را بالا آوردی...