من لبهایت را شیرین حس می کردم و تو عقلم را...
من دلواپس دلشوره هایت بودم و تو نگران چشم شورم!
اصلن به او ضیافت دعوت بودی یاسین؟دیدی اونجایی که گفتم سر بزنی چه قدر خوب بود .... :)
نمی دونم.آره.خوندن چیزهای خوب میچسبه !
چی بگم...!! امان ازین زمان،زمانی که برد توان ازین زبان!!!
(فعلا تو خلاقیت بهتر از تو ندیدم!)دردناک بود!
(دیگه در اون حد که نیست!)
به به...
چه ضیافتی ...
چه ضیافتی؟
چه نگاه خودخواهانه ای ..
شیرین عقل بودیم که شیرین لب می خواندیم ات؛ با آن همه دلشوره ..-تصدقت یاسین جان
آخر چه شد ؟
هنوز اولش است...تا آخرش زیاد مانده!
دلواپس اینچنین مغروری چرا؟دلواپس سادگی دلت میبودی تا تو را چون خودش نبیند.....
سوالی بی جوااب!
اصلن به او ضیافت دعوت بودی یاسین؟
دیدی اونجایی که گفتم سر بزنی چه قدر خوب بود .... :)
نمی دونم.
آره.خوندن چیزهای خوب میچسبه !
چی بگم...!!
امان ازین زمان،زمانی که برد توان ازین زبان!!!
(فعلا تو خلاقیت بهتر از تو ندیدم!)
دردناک بود!
(دیگه در اون حد که نیست!)
به به...
چه ضیافتی ...
چه ضیافتی؟
چه نگاه خودخواهانه ای ..
شیرین عقل بودیم که شیرین لب می خواندیم ات؛ با آن همه دلشوره ..
-
تصدقت یاسین جان
آخر چه شد ؟
هنوز اولش است...
تا آخرش زیاد مانده!
دلواپس اینچنین مغروری چرا؟
دلواپس سادگی دلت میبودی تا تو را چون خودش نبیند.....
سوالی بی جوااب!