سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

ضیافت مزه ها!

من لبهایت را شیرین حس می کردم و تو عقلم را...

من دلواپس دلشوره هایت بودم و تو نگران چشم شورم!

نظرات 9 + ارسال نظر
MisspInk چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 00:08

اصلن به او ضیافت دعوت بودی یاسین؟


دیدی اونجایی که گفتم سر بزنی چه قدر خوب بود .... :)

نمی دونم.
آره.خوندن چیزهای خوب میچسبه !

تنهاترین سردار چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 16:21 http://tanhatarinsardar87.blogfa.com

چی بگم...!!
امان ازین زمان،زمانی که برد توان ازین زبان!!!

شیدا چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 16:39 http://www.ghasedakekavir.blogfa.com

(فعلا تو خلاقیت بهتر از تو ندیدم!)
دردناک بود!

(دیگه در اون حد که نیست!)

تو چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 22:17 http://chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com/

به به...

ندا چهارشنبه 27 مهر 1390 ساعت 23:55

چه ضیافتی ...

چه ضیافتی؟

بارون خورده .. ! پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 00:00 http://Baroonkhorde.Blogsky.com

چه نگاه خودخواهانه ای ..

کوریون پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 01:13 http://chorion.blogsky.com/

شیرین عقل بودیم که شیرین لب می خواندیم ات؛ با آن همه دلشوره ..
-
تصدقت یاسین جان

رها پنج‌شنبه 28 مهر 1390 ساعت 14:14 http://rainynight4.blogfa.com/

آخر چه شد ؟

هنوز اولش است...
تا آخرش زیاد مانده!

ستاره بی نشان دوشنبه 2 آبان 1390 ساعت 17:25 http://setareh-bineshan.persianblog.ir/

دلواپس اینچنین مغروری چرا؟
دلواپس سادگی دلت میبودی تا تو را چون خودش نبیند.....

سوالی بی جوااب!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد