سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

برای بابا...

می دانم هیچــ  وقت خسته نمی شویــــ

چیزی هم نیست که  جبران خستگی هایت باشد

شرمنده ام !

یک " دوستت دارم بابایی " بیشتر ندارم برای عرض ارادت!

نظرات 4 + ارسال نظر
لوتوس پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 11:31 http://rismanelahi.persianblog.ir/

همین یک جمله به دنیا می ارزد!
میلاد امام علی(ع)مبارک

تو پنج‌شنبه 26 خرداد 1390 ساعت 23:21 http://www.chasbandegihaye-roohe-ma.blogsky.com

...

الی یکشنبه 29 خرداد 1390 ساعت 11:31 http://18esfande1387.blogfa.com/

نمیدونم چرا روز پدر رو به کسی تبریک نگفتم.زدگیه دیگه.گاهی حسش نیست...

همین که حس کاری نباشه و اون کارو نکنی فکر کنم بهترین کاره!!

م ر ی م یکشنبه 13 شهریور 1390 ساعت 17:26 http://saeeeeghe.blogfa.com/

۲۵ خرداد دقیقن یکماه بود که پدرم ما رو تنها گذاشت...


جانم آمد به لب از هجر پدر

آه از این محنت و این طول سفر

.

پدر جان

غرش رعد آسای دلتنگی ام..را می شنوی؟

ناله ی ضعیف ِ شبانگاهم را میشنوی؟

استغاثه ی نیمه شبم...چی؟

حس ِ تلخ ِ نبودنت را در آغوش می فشارم..تا زیر آوار ِ زلزله...جان ندهم

احساس ِ زلزله..تَوَهُم نیست

مگه ریختن ِ آوارهای درونم زلزله نیست؟؟؟
.
.

در بهار....ابرها ...آیه های یأس باریدند

الان که دارم این کامنت رو میزارم...در حال آماده شدن و رفتن به مزار هستم
خیلی درد داره....خیلی

خدا همه رفتگان رو رحمت کنه!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد