برای شنیدن من کم کم دارد دیر می شود ها!
خود دانی...
انگار اصلا حواسش نیست...از اول هم حواسش نبوده.اگر هم نگویی باز هم اتفاقی نمی افتد...اما تو, برای خودت بگو فقط...
قصه های من بیشتر شبیه نجوای زیر لب کودک تبداری استکه جز خودش هیچ کس نمی فهمدشان!!
بیا من و خودت را نشنیده بگیریم.. تا دیر نشده ........می خواهم همین یک لحظه نگاهت را،از بر شوم...
انگار اصلا حواسش نیست...از اول هم حواسش نبوده.
اگر هم نگویی باز هم اتفاقی نمی افتد...
اما تو, برای خودت بگو فقط...
قصه های من بیشتر شبیه نجوای زیر لب کودک تبداری است
که جز خودش هیچ کس نمی فهمدشان!!
بیا من و خودت را نشنیده بگیریم..
تا دیر نشده ........
می خواهم همین یک لحظه نگاهت را،از بر شوم...