و حرف هایی که خود آدم نیز در آنجا مستمع بیگانه ای است. و حرف هایی که میگوییم نه تا چیزی گفته باشیم بلکه تا چیزی شنیده باشیم و حرف هایی که دیگر سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند. باید اندیشید، فقط اندیشید ، بیان ندارد. بیان؟ چرا دارد، اما زبانی و کلمه ای نیست، بیانش در خلوت است، به صورت یک اخم، یک موج و برق در پیشانی. یک لرزش لب، یک سکوت سنگین و غمناک، یک لبخند تلخ حسرت بار،تکان خوردن تند سر و گردن، یاچرخاندن شدید زبان، یا گازگرفتن دیوانه وار لب، یا گازگرفتن شقیقه با انگشت، یا کوبیدن مشت بر پیشانی، بر روی فرش. یا ناگهان برخاستن و قدم زدن و زدن به حیاط .به کوچه، به خیابان ... این هاست جمله ها و واژه های این حرف ها...؛دکتر شریعتی؛
نوشته هات خیلی قشنکن
این سبک نوشتن و دوس دارم
ممنون... اگه واقعا راست می گی بازم سر بزن!
اما تنهایی سلامت تر است انگار...
من؟
ما.....
باعث افتخاره
حتما همیشه خواهم اومد
انشالله...
و حرف هایی که خود آدم نیز در آنجا مستمع بیگانه ای است.
و حرف هایی که میگوییم نه تا چیزی گفته باشیم بلکه تا چیزی شنیده باشیم
و حرف هایی که دیگر سر به ابتذال گفتن فرود نمی آورند.
باید اندیشید، فقط اندیشید ، بیان ندارد.
بیان؟ چرا دارد، اما زبانی و کلمه ای نیست،
بیانش در خلوت است، به صورت یک اخم، یک موج و برق در پیشانی. یک لرزش لب، یک سکوت سنگین و غمناک، یک لبخند تلخ حسرت بار،تکان خوردن تند سر و گردن، یاچرخاندن شدید زبان، یا گازگرفتن دیوانه وار لب، یا گازگرفتن شقیقه با انگشت، یا کوبیدن مشت بر پیشانی، بر روی فرش.
یا ناگهان برخاستن و قدم زدن و زدن به حیاط .به کوچه، به خیابان ...
این هاست جمله ها و واژه های این حرف ها...؛دکتر شریعتی؛
به ان روز بیندیش که من هرگز ما نشود...!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
انوقت است که دیگر کلماتت لنگ نمیزند....مغزت شاید هم قلبت بلنگد...
و خدا ان روز را نیاورد!!!!
و روزهاست شاید آن روز آمده
بیا واسه من صرف کن خو
باشه!!
سلام
وب قشنگی داری.خوشحال میشم به وب من هم سربزنی.
موفق باشی[گل]
TNX
ما دلمون برای خندیدمش هم تنگ شده !
راستش منم هم...
با سلام و عرض ارادت خدمت دوست خوب و عزیزم
با اینکه کوتاه مینویسی اما فوق العاده زیباست
موفق باشی گلم
سلام علیکم... نظر لطف شماست
تو بنیوس خندیدیم و به نبودنش کاری نداشته باش ... انکار کن که نیست ... بذار شرمنده شه .!
ذلم تنگ شده برای خنده هایت ...
آنقدر نوشتیم و خواستیم تفسیرش کنیم در خیالمان ... نشد
نشد که خیال کنیم نیست ...
نشد که شرمنده بشه...
خندیدیم که نباشد نمی دانم چرا خندیدم هم نیست!
عصای سفید را می دهم دستشان...
واژه ها را می گویم...
از بس به انتظار "تو" مانده اند دیگر "من" را نمی بینند...
وقتی "تو " می شوی همه اشتیاق واژه هایم
عجیب نیست اگر با من کنار نیایند وقتی نیستی!
روزم خوش است چرا که برای تو میخوانم
شبم خوش است چرا که برای من میخوانی
روزگارم خوش نیست.چون با هم نمیخوانیم...