در این کشیدگی گذشتن دقایق!
در این واماندگی عقربه ها از رسیدن به همدیگر!
تکرار می شود بی حوصلگی هایم انگار...
در لحظه هایی که دیگر قشنگ نیست،
اینکه مـــن باشم
اینکه تـــــو باشی
ولی مـــــا نباشیم،
قشنگ نیست...
اینکه تقویم دیواری اتاقم جای این روزهایش خالی است...
از بودن هایمان!
و کاش باران بودی
تا بی منت مرا در آغوش می گرفتی...
و کاش زمین بودم
تا ...
"تا"یش بماند برای لحظه هایی که قشنگ باشند...
می دانی......
دلم لک زده برای لحظه هایی که "تا" ندارد..
آخر "تا" تو بیایی
آنقدر غصه هایم را دو تا یکی دویدم که قدم هایم کشیده شد
اما نیامدی..
و حالا..
پاهایم که روی زمین می نشینند
تو از کیلومترها آنطرف تر برایم دست تکان می دهی
و این عقربه های عقب مانده، به فاصله مان می خندند...
کاش فاصله مان به قدر همین کیلومترها باقی می ماند...
نه حالا که در آغوش هم ...
دوریم از هم...
غریبی می بارد از سر و رویمان!!
اگر زمین بود حداقل تو را میبلعید...
...برای لحظه های بی تا که من باشم و تو باشی و مائی باشد !
سلام. اولین باره سعادت خوندن وبلاگت رو دارم. واقعا زیباست.
یه جورایی حرفای دل خودم رو میشد توش پیدا کرد.
اما
....
باید آسمونی شد.
زمین ارزش موندن نداره.
یا علی
سلام. ممنون از ابراز لطفتون . ایشالله این اولین باره فقط همین یه بار نباشه
صد در صد که باید اندیشه هامون فراتر از زمین باشه...
من میدونم لحظای که من باشم و او باشه ولی ما نباشیم چقدر سرده.انگار همه چی خالی خالیه.بی معنی
امیدوارم این تا زیاد کشیده نشه!
کشیده شدن تایش را ...نمیدانم
کاش کاش کاش
کاش تو نیز شاد شوی
شادی افسانه غریبی است برای چشمانمان امروز...
غم دانه دانه می افتد روی صورتم...
شور است طعم نبودنت.
بی حوصلگی ها هم تکرار می شوند دیگر...
در این کشـــــــــــــــــــــــــــیدگیِ دقایق
تا یش بماند برای وقتی که تو باشی!
لحظه های قشنگ همان لحظه هایی است که باشد...
لحظه هایی قشنگ خواهند امد؟؟؟؟؟؟؟؟............
قشنگی لحظه ها تفسیر ماست از گذشت زمان!!
شاید همین لحظه ای که در آن هستیم باشد...