خودم را کوچک کردم ...
تا تو بزرگ شوی !!!
حواسم نبود...
آنقدر کوچک شدم
که زیر دست و پایت گم شدم!!
انقدر کوچک شدی که هر چه سعی کردم ندیدمت...کاش بزرگ میماندی...
خواستم تو بزرگ به نظر بیایی...حواسم نبود!!
حواست نبود یا خودت هم باور کردی ؟
هم حواسم بود...هم باور نکردم...
اشتباه از همون عوض شدن شروع میشه.برای با هم بودن باید عوض شد اما کوچیک شدن آرزوها و امیدها رو هم کوچیک میکنه.
جنس کوچک شدنش فرق داره...
شاید او حواسش نبود که این کوچک شدن از بزرگی ات هست !
شاید...
کاش یاد می گرفتیم هر دو باهم و برای هم کوچک شویم...با هم و برای هم بزرگ!!
اینکه یکی کوچک شود تا دیگری بزرگی اش را احساس کند لذت دارد...
نمی دونستی ظرفیت بزرگ بودن و نداره؟تجربه شد....
این همه تجربه را که جمع کردیم کجا می خواهیم خرج کنیم ...اصلا تا کی باید تجربه کنیم!!!
انقدر کوچک شدی که هر چه سعی کردم ندیدمت...کاش بزرگ میماندی...
خواستم تو بزرگ به نظر بیایی...
حواسم نبود!!
حواست نبود یا خودت هم باور کردی ؟
هم حواسم بود...
هم باور نکردم...
اشتباه از همون عوض شدن شروع میشه.برای با هم بودن باید عوض شد اما کوچیک شدن آرزوها و امیدها رو هم کوچیک میکنه.
جنس کوچک شدنش فرق داره...
شاید او حواسش نبود که این کوچک شدن از بزرگی ات هست !
شاید...
کاش یاد می گرفتیم هر دو باهم و برای هم کوچک شویم...
با هم و برای هم بزرگ!!
اینکه یکی کوچک شود تا دیگری بزرگی اش را احساس کند لذت دارد...
نمی دونستی ظرفیت بزرگ بودن و نداره؟
تجربه شد....
این همه تجربه را که جمع کردیم کجا می خواهیم خرج کنیم ...
اصلا تا کی باید تجربه کنیم!!!