سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

داستان حلب روغن و انتظار من

حلب ۵ کیلویی روغن چند روز پیش ۸۷۰۰بود

همان  حلب ۵ کیلویی روغن حالا شده ۱۰۰۰۰ تومان!

منتظر بودن من برای شما چند سال پیش نمی دانم چقدر بود

منتظر بودن من برای شما حالا شده کمتر از همان نمی دانم که اول بود!!!

خوش به حال حلب روغن ...

نظرات 3 + ارسال نظر
الهه جمعه 16 مهر 1389 ساعت 15:26 http://dokhtaran2.blogsky.com

جدا از داستان انتظار که خب هدف اصلی نوشته بود،باید بگم:
تورمو ننه جون مهدی فهمید،این.... نفهمید
اینم یکی از اون شعارای فوق العاده ی مورد علاقه من توی روزهایی بود که خیلی هرس خوردیم... و هنوز هم انگار!
و حالا حالا هم انگار...
به نظرتون تموم میشه؟؟؟؟؟!منکه چشمم آب نمیخوره

عقیق شنبه 17 مهر 1389 ساعت 21:52 http://3gholooha.persianblog.ir/

از قسمت سیاسیش گذشته رفتم تو فکر ، انتظار وانتظار وانتظار

بانوی خرداد دوشنبه 26 مهر 1389 ساعت 12:17

خیلی خوشگل بود.

ممنون لطف دارین

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد