سلام آقا یاسین بی معرفت اصلا خیلی نه تا حالا به من سر زده ای؟راستی کاش بدانی چقدر دلم کتابای اون زمان رو میخواد دارم در به در دنبالش می گردم برای من پر از خاطره ان کاش پیداشون کنم منم مثل تو دلم هوای حرم امام رضا را کرده آخر مگر ما ایرانیان بغیر از امام رضا که را داریم؟ بهم سر بزن یا علی
آی گفتی! حرم امام رضا یه تیکه از بهشت که خدا توفیق هم جواریشو به ما هم داده. ممنون از نوشتت به آدم حال وهوای دیدن ضریحشو میده واحساس آرامش وچند قطره اشک
درود بر شما این متن رو...چند هفته پش که خیلی دلم تنفس در هوای حرم امام رضا رو می خواست...نوشتم اونقدر بی تاب بودم که بالاخره طلبید و من تونستم یک روز رو در کنارش...به آرامش برسم
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
وب زیبایی دارید
نوشته هاتونم کلا دلیه
موفق باشید
ممنون...
سلام آقا یاسین بی معرفت اصلا خیلی نه تا حالا به من سر زده ای؟راستی کاش بدانی چقدر دلم کتابای اون زمان رو میخواد دارم در به در دنبالش می گردم برای من پر از خاطره ان کاش پیداشون کنم منم مثل تو دلم هوای حرم امام رضا را کرده آخر مگر ما ایرانیان بغیر از امام رضا که را داریم؟
بهم سر بزن
یا علی
ای بابا نفرمایین. چشم
سلام
چطوری؟
به قول خواننده خدا از پلک چشمم به ما نزدیک تره واسه همینه که همه مشکلا سریع حل میشه(به سبک رپ بخون)
سلام.مرسی. واقعا همینطوری هم هست. مرسی
آی گفتی! حرم امام رضا
یه تیکه از بهشت که خدا توفیق هم جواریشو به ما هم داده.
ممنون از نوشتت به آدم حال وهوای دیدن ضریحشو میده واحساس آرامش وچند قطره اشک
السلام علیک یا غریب الغربا...
مولای ِ غریب ِ من..!!! غریب و تنها می آیم....مرا دریاب.......
من ِ بیگانه با خود .. خویش را در برهوت ِ نبودن ها...ندیدن ها ...رها کرده ام
تو....این گمشده از خویش را پیدا کن.....
خوب می دانی در اتاقک ِ تاریک قلب ها عشق متولد نمی شود...
و بهتر از من....شاهدی... که در لابلای ورق های روزگار...فرسایش یافتم...
از تو تا من ِ پریشان حال ِ دیوانه ...یک نگاه است....نگاهت را بر من بدوز
دلهره ی چشمان بی نورم....نگاه جادویی ترا آرزوست....
بی نگاه ِ تو...آواره و سرگردانی هستم...که
مانند گدازه های مذاب ...سرازیر در چاله های چه کنم های ِ زمانم....
جاده های عطشناک... مرا به دنبال سراب میدوانَند ...
سالهاست چله نشین ِ تنهایی ِ خویشم ....
چند سالیست ....دقایق ِ تنهایی ِ خود را در بغل می فشارم
و زیر باران ِ گریه هایم...خیس باقی می مانم....
ای تاج نشین ِ افلاک....
نمی دانم این سفر می تواند...معرفت دریایی ام را بیدار کند
تا عمق ِ نگاهت آن را به تموج دعوت کند..... یا نه...!!!!
ای چشمه ی ِ مهربانی.....
گیج در لحظات مجهولیم....
قبول کن آقا...دیوار چین هم که باشیم...گاهی کم میاوریم....پس نگاهمان کن...
م ر ی م
ممنونم واقعا از این متن زیبا
درود بر شما
این متن رو...چند هفته پش که خیلی دلم تنفس در هوای حرم امام رضا رو می خواست...نوشتم
اونقدر بی تاب بودم که بالاخره طلبید و من تونستم یک روز رو در کنارش...به آرامش برسم