سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

یک داستان شنیدنی

داستان من و تو ...

داستان امید های بربادرفته است و لبخندهای فاتحانه!!

نظرات 2 + ارسال نظر
فرناز معصومی زاده چهارشنبه 24 شهریور 1389 ساعت 00:27 http://farnaz68.persianblog.ir/

خیلی جمله جالبی بود!
نمیدونم چرا ولی دوسش داشتم!

نمی دونم چرا
ولی دوست دارم
این دوست داشتن های بدون علت را...

بانوی خرداد جمعه 26 شهریور 1389 ساعت 00:40

عالی بود.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد