سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

ساعت صفر عاشقی

پنج شنبه شب ها که می شود


وقتی موبایلم ساعت 00:00 را نشان می دهد


یک دفعه قلبم فرو می ریزد انگار


حس می کنم الان است که اس ام اسی ، تک زنگی ...


چیزی برسد انگار!!!


نظرات 7 + ارسال نظر
هیچ کس جمعه 15 مرداد 1389 ساعت 05:05 http://tihy.blogsky.com

سلام
هیچ کسم من یه عذر خواهی بهتون بدهکارم ببخشید اگه ناراحت شدید باید هتون می گفتم که من خیلی رکم خوب این طور شعر گفتن هم یه سبکه واسه خودش .....

سلام
من اولا از شما عذر می خوام که اون کامنتتون اشتباهی پاک شد. من ناراحت نشدم. حرف بدی که نزدی. محض اطلاع دوستان هیچ کس یه انتقاد کوچولو کرده بودن که « نوشته های من یه کم لوسه و بیشتر برای دخترها جالبه که یک پسر اینجور متن هایی رو نوشته باشه » اولا اینکه ناراحت شدن نداره و نیازی به عذرخواهی شما هم نیست.ثانیا به قول خود شما این یک سبک نوشتنه ولی من این نوشته ها رو همینجوری واسه دل خودم می نویسم نه برای رضایت خاطر خوانندگان! (البته از همه اونایی که میان اینجا و لطف می کنن و می خونن مطالب بنده رو عذر می خوام که اینو می گم ولی خوب حقیقته...) اصلا وبلاگ واسه انعکاس نظریات و هرگونه نوشته ای که آدم می خواد بقیه هم بخونن هستش البته منم از اینکه بقیه بیان بخونن نوشته هام رو و با نظراتشون منو شرمنده کنن خوشم میاد( کیه که از بازتاب مثبت کاراش خوشش نیاد) در هر صورت من باز هم از پاک شدن سهوی کامنتتون که انتقاد کرده بودین عذر می خوام...

[ بدون نام ] جمعه 15 مرداد 1389 ساعت 05:09

راستی یه پیشنهاد دارم هر شب ساعت ۰۰:۰۰ گوشی تو خاموش کن تا یهو دلت نریزه.......

سلام . فکر کنم این کامنت هم هیچ کس عزیز باشه...
من حقیقتا می خواستم حس انتظاری رو که در لحظه ورود به روز جمعه در من ایجاد میشه رو بیان کنم... وگرنه روزهای دیگه خیلی هم برام فرقی نمی کنه که بخوام گوشیم رو خاموش کنم

الهه جمعه 15 مرداد 1389 ساعت 20:13 http://dokhtaran2.blogsky.com

ساعت ۰۰:۰۰!!؟؟
ساعت فوق العاده مقدسیه برای من...و یادآور چیزای زیادی...چیزای خیلی خیلی خیلی بزرگ و قشنگی...

پست خیلی قشنگی بود..برای یاد آوری زیبایی این ساعت
مرسی

سلام. البته منظور من بیشتر لحظه ورود به روز جمعه روزی که از در و دیوار بر دلم انتظار خطور می کند بود... در هر حال مرسی

شکیبا شنبه 16 مرداد 1389 ساعت 15:12 http://darddelhayman.blogsky.com

گمان کنم که زمانش رسیده برگردی

به ساحت شب قدر ای سپیده بر گردی

هزار بیت فرج نذر می کنم شاید

به دفتر غزلم ؛ ای قصیده برگردی

زمان ان نرسیده کرامتی بکنی؟

قدم به خانه گذاری؛ به دیده برگردی؟

مزار حضرت مهتاب را نشان بدهی

به شهر سبز ترین افریده برگردی؟

گمان کنم که زمانش... گمان کنم حال

که پلک شاعری من پریده برگردی

نگاه کن به خدا ؛ بی تو زندگی تنهاست

قبول کن که زمانش رسیده برگردی..

گمان کنم که زمانش رسیده برگردی

پادرا سه‌شنبه 19 مرداد 1389 ساعت 14:11 http://padra.blogsky.com/

فرق انتظار با انفعال چیه ؟

حرکت از تو ....

بانوی خرداد چهارشنبه 20 مرداد 1389 ساعت 12:28

درک می کنم این حس رو.

فرناز یکشنبه 16 آبان 1389 ساعت 23:45 http://www.charkhrisak.blogfa.com

ساعت صفر عاشقی ... ساعت های جفت !
به اندازه ی تمام دنیا خاطره دارم از این ساعت !
بی قرارم و فرار میخوام از این خاطره ها ...

خاطره هایی که سر یک تایم مشخص تکرار می شوند گاه می ترساند مرا ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد