سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

نفس ها

تو نبودی یکسره بهم می گفتی نفسم به نفس تو گیره...


حواست هست چندروزه از من دوری...


انگار گیر نفست به نفسم باز شده!!!

نظرات 5 + ارسال نظر
منا چهارشنبه 13 مرداد 1389 ساعت 10:17 http://8daily.blogsky.com/

تنهایی نفس بکشی اکسیژن بیشتری به مغزت میرسه و چشات وا میشه بهتر میتونی دور وبرت را ببینی!

پگاه چهارشنبه 13 مرداد 1389 ساعت 11:28 http://pegah71.blogfa.com

سلام یاسن جان خسته نباشد .ببخشید حسابی بهتون زحمت دادم نظرتون درباره ی وبلاگ من خیلی خوب بود
مرسی کمک بزرگی بهم کردید در وبلاگ ام مرسییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی



مرسی


ما از هیچ راهی نرسیده بودیم
هیچ دری را نگشوده بودیم

ریل ها از ما دور نمی شدند
ما از چهره ها عبور نمی کردیم

سایه ها نگاهمان نمی کردند
زمین هیچ رازی نداشت

اما سرطانی تلخ
در میان شاخه ها می گشت

ساعت ها کوک شده بودند
ودر سایه های خشکیده بر دیوار

هراسی به جا مانده بود .

ستونی از ناخنها
وقطره های یخ زده اشک
در عمارت
افراشته بودند
تا کودکی از راه رسید
وبا اینه ای در دست
شرم این جهان را
به جهان
نشان داد .






خواهش می کنم. بابت شعر قشنگتون هم متشکر

ساقی می چهارشنبه 13 مرداد 1389 ساعت 15:52 http://saghiemey.blogfa.com

نفسش به نفس تو گیر بود و تو چند روزه ازش بی خبری؟!
برای نفسش اتفاقی نیافتاده باشه...

نمی دونم والا!!!!

u17r480y چهارشنبه 13 مرداد 1389 ساعت 22:11

سلام
حالا نفسو بیخیال!
به نظرتون با 16هزار میشه مهندسی صنایع یا شهرسازی یالغوزآباد قبول شد؟! :-(

سلام. رتبه رو ولش کم .اصل اینه که دلت پاک باشه . اونوقت شریف هم قبول می شی!!!

u17r480y چهارشنبه 13 مرداد 1389 ساعت 22:13

راستی، پست تو پشیمانی و من مضطرب؛خیلی قشنگ بود.

خوب اینو همونجا (آخر همون پست ) میگفتی

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد