امشب مشهدم. می رم حرم ...
گریه می کنم...نه برای فاطمه(س)...
برای خودم که اینقدر از فاطمه دورم...
در سوگ فاطمه(س)، همه آسمان گریستبنگر به چشم دل، که زمین و زمان گریستای شیعه ملول، بنال و بریز اشکدر سالگرد فاطمه(س)،صاحب زمان(عج) گریستژاله، که اشک چشم گل و شاخه گل استچشم نهان گشوده ببین، بوستان گریستدر چشم های ابر، ببین اشک حلقه زدنالید و اشک ریخته و بی امان گریستدل نیست آن دلی که نباشند ز غصه خونچشمان چشمه پر شد از آب روان گریستدرد علی(ع)چگونه بگویم، نگفتنی استاز فرط درد و غم، به خدا استخوان گریستدلبستگان فاطمه(س) خون گریه می کنندچیزی مگو: مطالعه کن، داستان گریستای کاروانیان محبت، فغان کنیدماتم کشیده، زینب(س) بی همزبان گریستروح القدس که راز حقیقت به سینه داشتهمراه قدسیان و ملک در نهان گریستاندوه و حزن، راه گلو را فشرد و گفت:کوتاه کن سخن، همه کهکشان گریستتاب و توان نمانده از این درد جانگدازگویم: قلم نوشت، غزل ناتوان گریستایام فاطمیه(فرائی) نگاه کندر مأذنه، ز غصه و ماتم اذان گریست
در سوگ فاطمه(س)، همه آسمان گریست
بنگر به چشم دل، که زمین و زمان گریست
ای شیعه ملول، بنال و بریز اشک
در سالگرد فاطمه(س)،صاحب زمان(عج) گریست
ژاله، که اشک چشم گل و شاخه گل است
چشم نهان گشوده ببین، بوستان گریست
در چشم های ابر، ببین اشک حلقه زد
نالید و اشک ریخته و بی امان گریست
دل نیست آن دلی که نباشند ز غصه خون
چشمان چشمه پر شد از آب روان گریست
درد علی(ع)چگونه بگویم، نگفتنی است
از فرط درد و غم، به خدا استخوان گریست
دلبستگان فاطمه(س) خون گریه می کنند
چیزی مگو: مطالعه کن، داستان گریست
ای کاروانیان محبت، فغان کنید
ماتم کشیده، زینب(س) بی همزبان گریست
روح القدس که راز حقیقت به سینه داشت
همراه قدسیان و ملک در نهان گریست
اندوه و حزن، راه گلو را فشرد و گفت:
کوتاه کن سخن، همه کهکشان گریست
تاب و توان نمانده از این درد جانگداز
گویم: قلم نوشت، غزل ناتوان گریست
ایام فاطمیه(فرائی) نگاه کن
در مأذنه، ز غصه و ماتم اذان گریست