سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

دومین یادداشت بدون عنوان!

دوست دارم دیگه نباشم 

شاید نبودنم آرومت کنه...   

نظرات 5 + ارسال نظر
شکیبا پنج‌شنبه 29 بهمن 1388 ساعت 00:45 http://darddelhayman.blogsky.com

این قصه ی هجران خیلی شیرینه چون نشون میده که درگذشته دلی دلباخته دل دیگه بوده....

الهه صفری پنج‌شنبه 29 بهمن 1388 ساعت 01:06 http://dokhtaran2.blogsky.com

من با نظر شکیبا جان موافق نیستم...شاید چون خودش قصه هجران نکشیده ..
.بد تر و تلخ تر از این قصه هیچ قصه ای نوشته نشده...

فرناز معصومی زاده پنج‌شنبه 29 بهمن 1388 ساعت 01:43 http://farnaz68.persianblog.ir/

نبودن یه دردسره بودن هزار و یه دردسر!

زهرا جمعه 30 بهمن 1388 ساعت 00:45 http://jigooletopol22.blogsky.com

شایدم بودنت. در کل رفتن راحتتره.

شکیبا جمعه 30 بهمن 1388 ساعت 04:12 http://darddelhayman.blogsky.com

الهه جون درسته که من درد هجران رو نکشیدم...ولی من به گذشته شیرین این قصه اشاره داشتم والا خود قصه هجران تلخترین قصه ی دنیاست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد