سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

نمی دونه که ...

بهش می گم خنده هات خیلی قشنگه...چشمات خیلی نازه ...لبخندت دیوونه ام می کنه... 

شاید با خودش فکر می کنه که دیگه این حرفها به سن و سال من نمی خوره ...دیگه واسه این حرفها پیر شدم ولی نمی دونه که...

نظرات 2 + ارسال نظر
پادرا سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 02:34 http://www.padra.blogsky.com

محبت به سن و سال نیست
زیباترین واژه ها حتی در بدترین موقعیات ها معجزه میکنه

من یه بار وسط یه دعوا به طرفم گفتم دوستت دارم هم خودم شوکه شدم هم اون .... ولی اثرش چند ساعت بعد معلوم شد :
شادی من و پشیمانی اون !

یه چیزایی وقت و زمان نداره ... مثل محبت مثل دوستی

همه اینجوری فکر نمی کنن متاسفانه.بعضی از زن و شوهرها رو دیدی که مثلا سنشون به سی و پنج اینا که می رسه روابطشون سرد می شه .البته استثنا هم هست ها.من منظورم اونا بودن.و یه چیزی هم که هست اینه که اگه فقط یک کدوم هنوز بخواد مث جوونیاشون رفتار کنه خیلی اذیت می شه

پادرا چهارشنبه 16 دی 1388 ساعت 03:34 http://www.padra.blogsky.com

منظورتون از همه خودتون هستید ؟
اگه نیست پس راجع به خودتون بگید چون حیفه تو این نوشته ها دیگران الکی جا اشغال کنند

چون من دقیقا راجع به خودم حرف میزنم نه هیچ انسان دیگه

نه اصلا منظورم از همه خودم نیست.
چشم راجع به خودم نی گم از این به بعد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد