سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

شما چی می گین

آرزوهاتو بنویس و یکی یکی از خدا بخواه ، خدا یادش نمی ره ولی تو یادت می ره چیزی که امروز داری ، آرزوی دیروزته...

جدی جدی تا حالا فکر کردیم که ما واقعا چقدر بی چشم و روییم . هر چی که خدا بیشتر بهمون می ده ، علاوه بر اینکه شکرشو به جا نمی یاریم بازم بیشتر می خوایم.دقیقا مثل دانشگاه که می گفتیم فلان درس رو پونزده شدم (توجه فرمائید که " شدم") ولی می گفتیم فلان درس منو انداخت ( توجه دارین که "انداخت") یعنی موفقیت ها ور خودمون به دست می یاریم و چیزهایی رو که بهشون نمی رسیم بهمون نمی دن...

تو زندگیمون هم همینجوریه حالا اگه همه اینجوری نباشن حداقل 99 درصد اینطورین...

پس به قول یارو گفتنی آرزوهامونو بنویسیم که فردا ،پس فردا که بهشون رسیدیم یادمون باشه چیزایی که داریم همون آرزوهای دیروزمونه ...  

                                                                         تا بعد

نظرات 2 + ارسال نظر
پادرا سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 02:50 http://www.padra.blogsky.com

من میگم شما که با نوشتن آرزوها موافقی چرا خودت ننوشتی آرزوهاتو ؟‌

شرمنده.ببخشید.روم به دیفال . شما از کجا می دونین که من آرزوهامو نمی نویسم

پادرا سه‌شنبه 15 دی 1388 ساعت 02:55 http://www.padra.blogsky.com

راستی ممنون میشم اگه جوابی نوشتید منو در جریان بذارید

ما امروز یه جلسه شعر خوانی داریم ... ای کاش زودتر بهتون خبر میدادم با دوستانمون آشنا میشدید

حتما .
خیلی ممنون.لطف شما همین که مطالب قبلی رو هم خوندید و نظر دادین شامل حال ما شده.مجددا متشکرم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد