سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

درد برای دل است

درد برای گفتن یا نوشتن نیست . درد برای دل من است . درد برای دل من است . دل من که حالا احساس می کنم خیلی خیلی در سینه ام سنگینی می کند. دلی که همیشه آن را خالی از بودن احساس می کنم ، دلی که از وقتی تو را شناخته ام ، دیگر دل من نیست ، اگر لایق بدانی مال توست.

خدای خودت می داند چقدر برای تجسم لطافت مهربانیت زیر باران قدم زده ام و چقدر سعی کرده ام برای لحظاتی هم که شده به خورشید خیره شوم تا عظمت و بزرگیت را درک کنم ...دریغ!

دریغا که آنقدر والایی که تجسم تبسم مهربانانه ات هم برای من سخت است.

می دانی ، نوشتن قصه نور برای دستان سایه محال است، پس برای تو می نویسم و نه از تو ...

برای تو می نویسم که جان جهانی ، برای تو می نویسم که جهان جانی،برای تو می نویسم که بهانه جهانی ، برای تو می نویسم که شمع ها در فراق تو می سوزند و برای تو می نویسم که ....

عزیز دلم !چشمهایم دنبال بهانه می گردند که اشک بریزند. می دانی حتی آنقدر دل شکسته ام که ....خودت بهتر می دانی.

منتظرم ....بیا!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد