-
برای پدرم
شنبه 5 تیر 1389 19:28
از وجودم که بالاتر ندارم وجودم را مدیون توام وجودم تقدیمت باد
-
گذراندن روزها...
چهارشنبه 2 تیر 1389 17:15
این روزها که می گذرد هرچند دیر می گذرد اما می گذرد می گذرد...
-
یک حس دوست نداشتنی تلخ
شنبه 29 خرداد 1389 18:43
دیوانه کننده بود صدای گریه اش پشت تلفن
-
نشد!!
دوشنبه 24 خرداد 1389 19:49
همیشه آنطور که دلمان می خواهد نمی شود !
-
سوال
دوشنبه 17 خرداد 1389 19:15
دل شکسته یک مرد را چه التیامی هست ؟
-
بازگشت
دوشنبه 17 خرداد 1389 19:05
دوست مهربان و عزیزتر از جانم ؛ خدای بزرگوار خودم سلام. راستش می خواستم عذرخواهی کنم.عذرخواهی کنم به خاطر اینکه یه چندوقتی بود رفته بودم رو اسکرین سیور یا به قولی توی کوچه علی چپ پرسه می زدم! خودت که می شناسی منو ... درسته یه موقع هایی دستم رو پام خطا می کنه ولی خوب دلم پاکه و هنوز آینه دلم خیلی خش دار نشده (شایدم شده...
-
برای مادر
پنجشنبه 13 خرداد 1389 00:08
الهی دورت بگردم که موهایت سفید شد که روسفید شوم! الهی قربونت برم که قدت خمید تا من قد بکشم !
-
برای تو نیست ...نخونش!!!!
سهشنبه 11 خرداد 1389 21:56
آی تویی که هنوز هم عاشقتم ! این روزها حسی گزنده از درون مشغول است به ویران کردن خرده امیدهایی که دارم! آزارم می دهد این حس گزنده لعنتی... اگر دوستم نداری... حداقل دلت برایم بسوزد!! بس کن!!
-
دلگرفتگی
چهارشنبه 5 خرداد 1389 21:28
امروز صفحه نیازمندیهای روزنامه را زیر رو کردم برای رفع گرفتگی لوله ها آگهی زیاد بود...اما برای رفع گرفتگی دلم هر چه جستجو کردم به نتیجه ای نرسیدم...
-
بودن و نبودن...
چهارشنبه 5 خرداد 1389 01:39
بودن یعنی با تو بودن با تو نبودن یعنی نبودن...
-
یک جشن تولد ساده
دوشنبه 3 خرداد 1389 01:14
از اول خرداد : ۲۵ تمام.۲۶ رو شروع می کنیم
-
این روزها
یکشنبه 2 خرداد 1389 23:43
روزی تمام زندگیم این بود که بهترینت باشم اما این روزها این روزهای لعنتی نفرت انگیزتر از هرچه هست جلوه می نمایم فقط برای تو خوب من! برو! من از آن تو نیستم...
-
نوشته ای برای یک آدم آهنی امروزی
چهارشنبه 29 اردیبهشت 1389 20:35
محکم؛سرد؛سنگین؛بی روح... مثل آهن بود... یک آتش گدازنده می خواست تا حرارت بیفتد به تنش... تا به تکاپو بیفتد...
-
من و حرم و گریه ...
یکشنبه 26 اردیبهشت 1389 20:02
امشب مشهدم. می رم حرم ... گریه می کنم...نه برای فاطمه(س)... برای خودم که اینقدر از فاطمه دورم...
-
پیش رفتن...
چهارشنبه 22 اردیبهشت 1389 21:47
دنیا که اون طور که دلمون می خواست پیش نرفت کاش حداقل اونایی که دوسشون داریم از پیشمون نرن...
-
یک پست شکستنی...
سهشنبه 21 اردیبهشت 1389 21:34
گوشت را که تیز کنی می شنوی... صدای شکسته شدن دل ها را می گویم... این روزها انگار برای شکستن دلها هم می گویند : شکست که شکست ...فدای سرت...
-
روزهای خوب/روزهای بد
یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 21:59
من خوشبختی را هم لمس کرده ام وقتی تو لبخند می زدی برایم... مثل الان که تیره روزی را لمس می کنم با تمام وجودم الان که تو کنارم نیستی... آره روحمان به هم نزدیک است اگر نبود که الان زنده نبودم ...
-
از طرف یاسین برای جاودانه ترین زوج دنیا
یکشنبه 19 اردیبهشت 1389 21:57
کاش این روزها که همه سیاهپوش فاطمه (س) اند کمی فکر می کردیم که از فاطمه و علی چه یاد گرفته ایم و چه فهمیده ام... عشق را ؟ خوشبختی را ؟ جاری بودن خدا در زندگی را ؟ دلتنگی واقعی را ؟ عاشقانه دوست داشتن همدیگر را؟ مهربانانه نگاه کردن به همه آدم ها را ؟ به خود مولا قسم فاطمه هم روزهای خوش داشته با علی... فاطمه هم عاشقانه...
-
دل ها...دوری...نزدیکی
شنبه 11 اردیبهشت 1389 20:19
راه ها دورند... دست ها دورند... چشم ها دورند... دلها اما فاصله نمی شناسند... حتی هزاران کیلومتر آن طرف تر دلها از هم دور نمی شوند... و شاید در آغوش هم باشیم و دل ها از هم دور باشند...
-
خرابه نوشته یک خراب شده...
شنبه 11 اردیبهشت 1389 20:15
این روزها خیلی خرابم... خراب تر از چیزی که فکر کنی... از تو گله ای ندارم... اگر خراب کردنم برایت لذتبخش است... هی خرابم کن...من می سازم .... و تو باز خراب کن...
-
(با عذرخواهی از وجود همه باهوشان جهان ) یادگاری یک احمق...
شنبه 11 اردیبهشت 1389 20:12
انگار تمامی ندارد حماقت کردن آدم ها... آن وقت که به نتیجه فکر می کنیم؛ راه رسیدن احمقانه است... آن وقت که به راه رسیدن به نتیجه فکر می کنیم؛نتیجه احمقانه است... بلانسبت آنهایی که جمله زیر را توهین به خود می دانند : احمقانه زندگی کردن در میان احمق ها آن هم با حماقت چقدر لذتبخش است...
-
ترک کردن
شنبه 11 اردیبهشت 1389 20:06
گاهی لازم می شود آدم نوشتن را ترک کند... وبلاگش را ترک کند... گاهی حتی لازم می شود خودش را ترک کند...
-
کام تلخ...
پنجشنبه 2 اردیبهشت 1389 12:02
حتی عسل هم کامم رو شیرین نمی کنه...
-
دلتنگی...
سهشنبه 31 فروردین 1389 10:52
با من نیستی و این ترانه را مدام زیر لب زمزمه می کنم... عاشق تصویر کمرنگ توام... این روزا بدجوری دلتنگ توام...
-
عنوان ندارد!!!!!
شنبه 28 فروردین 1389 16:11
یه استکان چای پررنگ و تلخ که سرد شده... یه پاکت سیگار که فقط دو سه نخ تهش مونده... یه پنجره زنگ زده نیمه باز رو به یک آسمون ابری که نمی دونم واسه چی ولی دلش نمیاد بباره... یه صندلی فلزی قدیمی که کنارش یه زیرسیگاری پر از فیلتر سیگاره ...
-
کاش نبودند
شنبه 28 فروردین 1389 15:36
دیوار ها اگر نبودند . . . جاده ها اگر نبودند . . . فاصله ها اگر نبودند . . . حالا که هستند! آی دیوارها...جاده ها...فاصله ها...
-
توبه نامه ای از یک بنده خطاکار
سهشنبه 24 فروردین 1389 15:01
دیگه روم نمیشه توی چشمای خدا نگاه کنم... شرمندتم خدایا... به بزرگی خودت ببخش...
-
برای همه بنده های اخموی خدا
سهشنبه 24 فروردین 1389 13:00
خدا از لبخند زدن تو به وجد می آید! پس لبخند بزن ...
-
نبودن...
جمعه 20 فروردین 1389 23:18
بودن یا نبودن ... این که دیگر پرسیدن ندارد... معلوم است بودن! نبودن که همه اش درد است ...
-
خفه شدن!
چهارشنبه 18 فروردین 1389 22:40
چه احساس وحشتناکی است خفه شدن...!