چقدر از عادی بودن تو متنفرم!!
کاش همانطوری بودی که من در خیالم می خواستم!
اینکه من تو را طوری خیال کنم و تو عادی باشی...
عذابم می دهد!!
می فهمی!
مهران مدیری پشت جلد سریالش را امضا کرده است:
« خواهش می کنم کپی نکنید...»
من کجا را باید امضا کنم ؟!
« خواهش می کنم انصاف داشته باشید...»
می دانم چندان نتیجه ای ندارد!
مثل همان امضا و خواهش مهران مدیری!
اینجوری حسرت گفتن خواهشم به دلم نمی ماند حداقل!!
حلب ۵ کیلویی روغن چند روز پیش ۸۷۰۰بود
همان حلب ۵ کیلویی روغن حالا شده ۱۰۰۰۰ تومان!
منتظر بودن من برای شما چند سال پیش نمی دانم چقدر بود
منتظر بودن من برای شما حالا شده کمتر از همان نمی دانم که اول بود!!!
خوش به حال حلب روغن ...
فرق من و تو فقط این بود...
که من فقط بلد بودم چشم بگذارم و تا ده بشمارم
و تو همیشه می گفتی من قایم می شوم!!
که من بازی را زندگی پنداشتم
و تو زندگی را بازی می دانستی!!
که من ماندن را بلد بودمو تو از رفتن هم سردر می آوردی!!
که من از دیدن لبخندت هم اشک شوق می ریختم
و تو از دیدن حتی گریه ام هم لبخندی مرموز تحویلم می دادی!!
بی اختیار دلتنگت می شوم این روزها...
این روزها که نیستی!
این روزها که نیستم!
این روزها که اصلا روز نیست!
دلم برای آغوش گرمت تنگ شده خدایا!
کاش هیچ وقت نقطه ای روی ع نمی نشست تا غ به وجود بیاید!
آن وقت می شد غصه را با ق نوشت...
و دلخوش بود از بودن این همه قصه!!!
این روزها قیمت طلا عجیب دارد بالا می رود
نمی دانم چرا همه اش توی نخ گنبد طلای شما هستم
نه بابا ... باور کنید به خاطر طلایش نیست
گرفتارم آقا...
سالها گذشت...
کاش کمی بیشتر از اول مهر لذت می بردم!
که حالا حسرت آرزوهای به انجام نرسیده حفه ام نکند!
دو سه سالی هست که برایم اول مهر با بیست و سوم مرداد فرقی ندارد...
احساس وحشتناکی است احساسی که الان دارم...
احساس می کنم برای تجربه شور و شوق اول مهر پیر شده ام...
کاش جاده ای نبود...
تا سفری نبود
سفری نبود...
تا مسافری نبود
مسافری نبود...
تا ندیدنی نبود
ندیدنی نبود...
تا دلتنگی نبود...
عید است آقا ولی من دلم گرفته ...
دلم گرفته از روزهایی که تمام می شود و تو را نمی بینم
دلم گرفته از شب هایی که صبح می شوند و حضورت را لمس نمی کنم
دلم گرفته از لحظه هایی که بی خیال دلتنگی من دنبال یکدیگر می دوند
دلم گرفته از زمین و زمان
دلم گرفته از ...
عید است آقا... کجایید پس؟...