سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

سوریاس

دلنوشته های مهندسی که خیلی جوان نیست...

تشنگی

چند جرعه نور می چسبد این روزها،

از لب های تو...

مهربان باش!

فقط کمی...




یک پست قدیمی را اینجا می توانید بخوانید.( مربوط به آذر 88)

نظرات 4 + ارسال نظر

خود جام می است
لبهایت
مستی آور

رامیلا یکشنبه 20 آذر 1390 ساعت 23:46

ضیافت لب هایت انگاره ای ابدیست در چشمانم.
دور باد دوریشان و فراموشی شان .

تنهاترین سردار دوشنبه 21 آذر 1390 ساعت 13:42 http://tanhatarinsardar87.blogfa.com

ارتباط این دوتا پست چی بود باهم داداش؟
ما بی خبریم؟؟!!!

ارتباطی درکار نبود!
همینجوری گفتم یه یادی بکنم از دو سال پیش !

تارا چهارشنبه 23 آذر 1390 ساعت 15:47 http://http://khodayadusetdaram.blogfa.com/

مهربان؟؟؟؟؟

چه واژه غریبی وا۳ خیلی از آدمای امروزی ... :((((


من نمیدانم وهمین درد مرا سخت می آزارد....

که چرا انسان،این دانا پیغمبر

در تکاپوهایش:چیزی از معجزه آن سوتر

ره نبرده ست به اعجاز محبت،چه دلیلی دارد؟

چه دلیلی دارد که هنوز مهربانی را نشناخته است؟

و نمیداند در یک لبخند،چه شگفتی هایی پنهان است!

من برآنم که در این دنیا

خوب بودن به خدا سهل ترین کار است

و نمیدانم،که چرا انسان،تا این حد،

با خوبی بیگانه است.

وهمین درد مرا سخت می آزارد ....و همین دردمرا سخت می آزارد!

.
.
تو میدونی؟؟؟؟


:(((

منم نمی دونم!

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد